حضرت امير:
اى آنكه رحمتت به همه خلق پايدار
دادى مرا به حجله ذرّات افتخار
خواندى مرا ولى خودت از همه كرم
هستم بكارخانه تو صاحب اختيار
دارم اميد آنكه گناهان شيعيان
بخشى ز راه لطف به من در صف شمار
امام حسين:
يارب بذات پاك تو اى كردگار
يارب به عاشق كه مرا كرده جان
بر خردى صغيرى طفلان در بدر
بر آن غريب بى كس بى يار خونجگر
بر پاره پاره جگر خسرو زمان
بر چاك چاك جسم على اكبر جوان
هركس كه گريه مى كند اندر عزاى من
بخشا گناه او به على شاه
زينب:
يارب ببين به زينب بى يار و غم گسار
از هجر مادرم به دلم داغ بىشمار
صد جا دلم شكسته ندانم كجا روم
ديگر نمانده بر دل من طاقت قرار
تا چند خون رود ز دو چشمانم اى فلك
تا كى بروز شام كنم ناله چون نهار
اى كاشكى به هم ره مادر بزير خاك
من مى شدم كه نيست توانم به روزگار
امير:
مكن تو گريه ايا زينب الم پرور
ز سوز ناله تو آتش زدى مرا به جگر
تو نام فاطمه را نزد ما مبر بابا
كباب شد جگر من ز فرقت زهرا
پدر ز بهر خدا نيست طاقتم ديگر
براى فاطمه تا كى خورى تو خون جگر
تو گريه مى كنى من سرود مى باشم
تو آه مى كشى من چو ديك مى جوشم
زينب:
مكن منهم پدر از گريه كردن
ندارم چاره من غير مردن
بده تسكين به قلب داغدارم
ز داغ مادرم طاقت ندارم
كجا چون فاطمه مادر بجويم
كه صبح شام زد شانه به مويم
نخورده آب خوش در دهر اصلاً
به هيجده سالگى رفت او ز دنيا
امير:
كجا چون فاطمه غم خوار دلسوز
كند خدمت شما را در شب و روز
پرستار حسين و هم حسن بود
نواخان همچه بلبل در چمن بود
هزاران حيف همچون دّر غلطان
ز دستم رفت و شد در خاك پنهان
زينب:
حسين بيا كه به قربانى وفات شوم
فداى خلق خوش روى با صفات شوم
دلم گرفته به حّدى كه شرح نتوان كرد
به سوى تربت مادر رويم با غم درد
كنيم راز دل خود به مادر زارم
بدان تو جان برادر ز عمر بي زارم
امام حسين:
روانه شو تو ايا خواهر من مضطر
كه تا كنيم زيارت به تربت مادر
از آنكه هست به دل داغ هاى بسيارم
به مادرم غم دل را ز مهر بشمارم
امام حسين (بلافاصله):
سلام اى نوگل باغ پيمبر
زينب:
سلام اى مادر با جان برابر
امام حسين:
به من اين زندگى بسيار تنگ است
زينب:
بدان مادر دلم بسيار تنگ است
امام حسين:
زمانى من به پهلويت نشينم
زينب:
كجا بار ديگر رويت ببينم
امام حسين:
زنى شانه به موى عنبر من
زينب:
كشى دست ترحّم بر سر من
امام حسين:
نشانى روى دامانت ز احسان
زينب:
حسينم با حسن نور دو چشمان
امام حسين:
ببر در نزد خود نور دو عينت
زينب:
ببين پر گرد گيسوى حسينت
امام حسين:
به بين مادر بچشم اشكبارم
نظر بنما تو بر قلب فكارم
حسين تو ندارد غم گسارى
طلب بنما برت او را ز يارى
دل پر حسرت حال پريشان
بزير خاك گل گشتى تو پنهان
زينب:
حسين جان حال باشد نوبت من
كنم از بهر مادر آه و شيون
ز پهلوى شكسته اى پريشان
به ياد آمد مرا اى راحت جان
نديدى راحتى در دار و دنيا
تو رفتى زود ما در سوى عقبا
امام حسين:
خواهر اى بلبل دور از گلشن
تو بياموز تو اى شيون
از من آموز تو آئين عزا
بهر مادر بنما شور و نوا
مرحم سينه من اى مادر
دّر گنجينه من اى مادر
مونس روز و شبم اى مادر
بى تو در تاب و تبم اى مادر
سرو سيمين بدنم اى مادر
طوطى خوش سخنم اى مادر
تو برفتى ز برم اى مادر
سوختى بال و پرم اى مادر
بى رخت تاب ندارم مادر
بخدا خواب ندارم مادر
كن طلب من بفداى سر تو
كو حسين كه بيايد بر تو
حضرت امير:
حسن فدايى تو گردم حسين من به كجاست
انيس جان من نواعين من به كجاست
چرا صداى حسينم به گوش من نايد
كه لحظه دلم از درد غم بياسايد
نما تفحص احوال او ز راه وفا
خبر بيار ز بهرم تو اى نكو سيما
امام حسن:
شوم فدات پدرجان بهمره خواهر
كنيد آهوفغان روى تربت مادر
بروى بربت مادر ز بسكه گريان شد
ز نالهاش همه جن انس نالان شد
حضرت امير:
حسن تصدق جانت برو از يارى
بيا بر من هر دو را ز غمخوارى
كه تا تسلي تان من دهم بديده تر
مبادا نگر گدازنده از غم مادر
شتاب كن تو ايا تو كل رياض جنان
برو تو زود مبادا حسين شود گريان
امام حسن:
برادر جان به قربان تو گردم
فداى چشم گريان تو گردم
مكن جانها ديگر افغان و زارى
از آن ترسم ز هجران جان سپارى
امام حسين:
حسن جان دست بردار از سر من
مرا گشته است هجر مادر من
نمىآيم به خانهاى جگر ريش
كه تا ملحق شوم با مادر خويش
تو دانى مادرم كامى نديده
به ناكامى ز دنيا پر كشيده
ز بعد مادرم خواهر حقيرم
خدا مرگم دهد تا من بميرم
مجاور مى شوم بر قبر مادر
الهى جان من بستان ز پيكر
ادامه.....
|