حضرت امير:
مياور نام زهرا نزد بابت
به قربان تو قلب كبابت
تو حق دارى بدان اى نور ديده
پدر جان جان من بر لب رسيده
نباشد چاره ديگر سينه مخراش
برو در فكر كار خويشتن باش
دو گيسو را بشو از مشك عنبر
لباس نو ز جانا (كن) تو در بر
كنيزان دور زينب جمع گرديد
چه پروانه به دور شمع گرديد
كنيد آرايش آن سرو دلجو
دمى بيرون كنيد از دل غم او
كنيز:
بيا اى بى بى فرخنده اختر
بكن در بر قميص خشك از زر
ز دست من ستان اى ماه پاره
بكن درگوش خود اين گوشواره
بميرم مادرى بر سر ندارى
تو را زينت كند از راه يارى
زينب:
كجائى اى اجل جانم تو بستان
كجا رو آورم اى حّى سبحان
الهى عيش من گردد عزايم
خداوندا به مرگ خود رضايم
نپوشم من لباس شادمانى
ز بعد مادرم دار فانى
شما دست از سرم ياران بداريد
مرا يكدم به حال خود گذاريد
كينز:
به قربانت شوم اى شاه ابرار
كبابم كرد آه زينب زار
لباس زر نپوشيد در بر خويش
بنالد بهر مادر با دل ريش
ز داغ مادرش دلتنگ باشد
به بخت خويشتن در جنگ باشد
حضرت امير:
بيا اى دختر مه پيكر من
زينب:
چه فرمايش بود تاج سر من
امير:
چرا بر تن نپوشى رخت زيور
زينب:
كفن گردد مرا اين كهنه معجر
امير:
صبورى پيشه كن منما تو زارى
زينب:
پدر بالله نباشد اختيارى
امير:
مزن بابا دگر بر جانم آتش
زينب:
ز هجر مادرم باشم مشوش
امير:
دگر منما فغان اى نور ديده
زينب:
پدر جان، جان من بر لب رسيده
امير:
بود امروز روز شادمانى
زينب:
پدر درد دلم آخر تو دانى
امير:
خجالت مى كشم از روت زينب
زينب:
مفرما اى شه فرخنده كوكب
زينب: (بلافاصله)
بزرگوار چه خاكى اندر سر
بجاى رخت سيه بر تنم كنم زيور
خوش آن دختر كه هنگام عروس
نشانندش به تخت آبنوس
خوش آن دختر كه بنمايد نظاره
كند مادر بگوشش گوشواره
خوش آن دختر كه دارد بخت خرسند
كند در گردنش مادر گلوبند
خوش آن دختر كه دارد عزت و جاه
جهازش را كند مادر مهيا
خوش آن دختر كه غم در دل ندارد
حنا اندر كفش مادر گذارد
خوش آن دختر كه او شوهر نمايد
بجا خالى او مادر بيايد
كجائى فاطمه مادر كجائى
بيا بنگر به روز بينوائى
حضرت امير:
هنوز ناله زينب به گوش مى آيد
ز ناله اش دل زارم به جوش مى آيد
مكن تو گريه ديگر زينب فرشته لقا
كه گريه تو فكنده پدر مرا از پا
بكن تو چادر خود بر سر اى نيكوبنياد
الهى آنكه پدر عيش تو مبارك باد
برو بيار كنيزك تو عود بااسپند
براى آنكه ز چشم بدش مباد گزند
زينب:
مگو فداى تو اى جانشين پيغمبر
حسين بيا و چادر كند مرا بر سر
به هر چه دست زند شفيع روز جزا
بود مبارك و ميمون به حق ذات خدا
حضرت امير:
بيا به نزد من اى بلبل رياض جنان
حسين بيا كه شوم من ترا بلاگردان
بكن تو چادر زينب به سر ز راه وفا
از آنكه دست تو باشد تبّرك اى بابا
امام حسين:
آمدم اى باب افكار آمدم
خدمتت با چشم خونبار آمدم
خدمتت باشد به من بنما عيان
چونكه او جسم است من باشم چه جان
خواهر اى زينب تو بنما شورشين
ياورت در هر كجا باشد حسين
من به روى چادرت گيرم وضو
تا از اين خواهر تو يابى آبرو
شمر بر بايد ز سر اين معجرت
من به قربان دل غم پرورت
چادرت افسون كنم با شورشين
من فدايت گردم اى نور دو عين
جبرئيل:
شيعيان ياد آمدم با شورشين
ايندم از رفتار شاه دين حسين
او بروى چادرش گيرد وضو
تا كه زينب يابد از آن آبرو
ياد آمد شيعيان از شهر شام
از جفاهاى همان قوم ظلام
دل شكسته زينب خونين جگر
گه به سينه مىزد و گاهى به سر
در كجا باشد شهيد كربلا
تا نبيند اين چنين جور و جفا
امام حسين:
من دعا خوانم ز سر تا پاى تو
مىكنم افسون همه اعضاى تو
چون كه اين اعضا خورد چوب جفا
در ره شام و ره كرببلا
من بگيرم اين زمان با صد نوا
جان خواهر داد تو از اشقيا
من بخوانم ان يكاد اى مستمند
تا كه از چشم بدت نايد گزند
چونكه مى كردى اى اسير اشقيا
مى برندت جانب بازارها
سر برهنه مو پريشان بى نقاب
مىروى خواهر بزير آفتاب
اى دريغا مادرت نبود بسر
تا كه اندازد ترا چادر بسر
چادرت پوشم براى نور عين
اى بلاگردان جانت اين حسين
ذوالجنا هم را بياور اى غلام
تا سوارش من كنم با احترام
نه به زانويم تو پايت از وفا
شو سوار اى دختر شير خدا
ياد از آن روزى كه مى كردى اسير
يك كمى بر سر ندارى دست گير
جبرئيل:
عزاداران از اين زينب
دو چشم خون روان گردد
جوانانش به خون غلطان
كه بختش واژگون گردد
بود اين زينب اى زينب كه اندر كربلا ياران
جوانانش بخون غلطان ز جور كوفيان گردد
بود اين زينب آن زينب كه با اين حرمت اى ياران
به راه شام با شمر ستمگر هم عنان گردد
زينب:
حسين گردم فداى خلق و خويت
بيا تا توشه بردارم ز رويت
حسين جان من بلاگردان جانت
بيا تا من ببوسم گيسوانت
مبادا چشم بر راهم گذارى
بزودى منزلم تشريف آرى
حسين:
چه رفتى از برم اى خواهر زار
نخواهم بى گل روى تو گلزار
تو بودى مونس شب هاى تارم
مرا بگذاشتى شب ها تو خواهر
ديگر بر من كه سازد غم گسارى
زند شانه به گيسويم ز يارى
تو رفتى بى تو خواهر زار گشتم
چه بلبل دور از گلزار گشتم
مخور غم خواهر زيبا لقايم
به جا خالى تو زودى بيايم
ادامه....
|