گردآوری و تدوین: سیدحسین فدایی حسین
باز سرایی اشعار: منصوره عرب خراسانی
(پیامبر در حال عبادت هستند.حسنین وارد می شوند و احترام می گذارند.)
امام حسن و امام حسین:
سلام ما به شما ای رسول خوبی ها
سلام ما به محمد، نبی خوب خدا
سلام ما به شما نور آسمان و زمین
رسول مهر و محبت، رسول پاک و امین
پیامبر:
بر حسین و بر حسن جانم سلام
بر دو سرو سبز بستانم سلام
باز هست آغوش من بر رویتان
تا همیشه بر شما ای کودکان
(حسنین برای لحظاتی پهلوی پیامبر می نشینند.جبرئیل وارد می شود.)
جبرئیل:
سلام من به تو ای روح پاک و با ایمان
تویی که هست وجودت دلیل خلق جهان
پیامبر:
سلام من به تو ای جبرئیل نیک سرشت
خوش آمدی تو کنارم، که آمد عطر بهشت
چه خوب شد که به دیدارم آمدی ای دوست
که در کنار تو بودن برای من نیکوست
امام حسین: (خطاب به امام حسن)
ببین که آمده آن روح آسمانی و پاک
بلند شو حسنم، ای برادر خوشرو
بیا که هدیه بگیریم از فرشته وحی
و لحظه ای بنشینیم در برابر او
(حسنین به طرف جبرئیل رفته و او را در آغوش می گیرند.)
امام حسن و امام حسین:
سلام ای روح پاک آسمانی
سلام ای آفتاب مهربانی
که راضی هست از تو خالق ما
خداوند زمین و آسمان ها
(جبرئیل از آستینش یک سیب و یک به بیرون می آورد.)
جبرئیل:
هدیه ای دارم من از باغ بهشت
می شوید آگاه از این سرنوشت
(به را به امام حسن می دهد.)
یک به سبز است توی دست من
آن برای توست جانم یا حسن
(سیب را به امام حسین می دهد.)
سیب سرخ و لاله گون هم مال توست
ای حسین این رازی از احوال توست
پیامبر:
ای فرشته جبرئیل راستگو
معنی این سیب و این به را بگو
بازگو این راز ای پیک جلیل
چیست منظور شما ای جبرئیل
جبرئیل:
فدای تو ای یار و همراز ما
رود چون حسن زین جهان بلا
بریزند زهری در آب او
شود سبز لب های سیراب او
بود سبزی به ای جان من
نشان از لب لعل پاک حسن
(امام حسن غرق در تماشای به می شود. پیامبر او را نگاه کرده و اشک می ریزد.)
جبرئیل:
پیکر پاک حسینت ای رسول
می شود هنگام رفتن غرق خون
کربلا سیراب می گردد ز خون
می شود همچون زمین لاله گون
سرخی این سیب، بی همتای دوست
یک نشانی از گلوی سرخ اوست
(امام حسین غرق در تماشای سیب می شود.پیامبر برای امام حسین اشک می ریزد.)
پیامبر:
چه دانی تو ای پیک حی مجید؟
که گردند نور دو عینم شهید؟
چه دانی حسن می شود سبزه گون؟
حسینم شود غرق در بحر خون؟
جبرئیل:
خلق کرده است خداوند مبین
دو عدد قصر در بهشت برین
یکی از آن دو هست قصری سبز
از زمرد که هدیه حسن است
قصر دیگر که سرخ و گلرنگ است
هدیه ای بر حسین جان من است
پیامبر:
بگو فرشته رحمت، کلام وحی خدا
بگو به من تو حقیقت، ز روی مهر و وفا
کجا شهید شوند این دو پاره های تنم؟
تمام هستی من هم حسین هم حسنم
جبرئیل:
حسن اگر چه به زهر ستم شهید شود
ولی درون مدینه کنار خویشان است
ولی حسین شهیدی به دشت کرب و بلاست
بدون خواهر و یاور، بدون یاران است
پیامبر:
در آن زمان چه کسی هست پیش او آنجا؟
چگونه می شود آرام، آن گل زهرا
جبرئیل:
به غیر شمر نباشد کسی در برش
به جز تیر و نیزه به جسم و سرش
پیامبر:
چه کسی جسم بی سر او را
می سپارد به خاک کرب و بلا؟
جبرئیل:
تن حسین غریبت میان کرب و بلا
سه روز و شب روی خاک است ای رسول خدا
پیامبر:
هست آیا یک نفر تا از غمش
نوحه خواند پیش جسم بی سرش؟
هست آیا یک نفر از روی مهر
تا گذارد مرهمی بر پیکرش؟
جبرئیل:
پرندگان بیابان کنند عزاداری
به دور پیکر پر خون، به نوحه و زاری
پیامبر:
به کربلا چه کسی یاور عزیزان است؟
دوای درد دل کودکان گریان است؟
جبرئیل:
به جز طناب اسارت نگیرد آن ها را
دو دست کوچک آن کودکان تنها را
پیامبر:
در آن زمان به کجایم من ای امین خدا؟
به وقت ظلم به اولاد من ز جور و جفا؟
کجاست حیدر کرار تا به وقت نبرد
نشان دهد به همه برق ذوالفقارش را؟
جبرئیل:
در آن زمان نه تو هستی نه حیدر و زهرا
که می شوند حسین و حسن شهید خدا
پیامبر:
چه کرده اند مگر این دو نخل باغ خدا؟
که هست قاتل آنان چنین به جور و جفا؟
جبرئیل:
ز دشمنان برسد این ستم به یارانت
که این چنین به غریبی شوند هر دو شهید
حسن به دست معاویه می شود مسموم
حسین نیز به دست سپاهیان یزید
پیامبر:
هزار مرتبه نفرین به کفر امت من
که می کنند چنین ظلم ها به عترت من
جبرئیل:
شود شهید حسینت به ظهر عاشورا
پس ای رسول رضایت بده به امر خدا
پیامبر:
برو سلام مرا سوی خالقم برسان
که راضیم به رضای خدای از دل و جان
جبرئیل:
اجازه می دهی ای شاه عالم بالا
به یادگار دهم خاک دشت کرب و بلا؟
در آن زمان که حسینت شود شهید خدا
به رنگ خون شود این خاک سرزمین بلا
(خاک را به پیامبر می دهد. پیامبر خاک را می بوید و به صورت می کشد.)
ادامه..........
بازديد : 5527 بار
کلمات کليدي : سیب و به |